شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | 2025-07-19
تبلیغات
تبلیغات
کد خبر: 22651 |
تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۳۵ | ارسال توسط :
2 بازدید
۰
می پسندم
ارسال به دوستان
پ

پویاروز – روز معلم که از راه می‌رسد، دلم بی‌اختیار به سفر می‌رود؛ سفری در زمان، در دل خاطراتی که دیگر تنها خاطره نیستند، بلکه بخشی از تار و پود جانم شده‌اند. روز معلم برای من، جشن نیست. تجلیل نیست. فرصتی‌ست برای مکث، برای نشستن در کنج دلم، و ورق زدن برگ‌های زندگی‌ام در لباس مقدس معلمی.

سال‌های زیادی‌ست که این نام را با خودم یدک می‌کشم: «معلم». اما این تنها یک عنوان نیست. معلم بودن، یعنی سال‌ها کوچ کردن، از روستایی به روستای دیگر، از شهری به شهر دیگر، با دل‌بستگی به هیچ چیز جز قلب‌هایی کوچک و چشمانی درخشان که در انتظار دانستن‌اند.

من در دور دست ها درس داده‌ام، در روستاهایی که مدرسه‌شان اتاقکی ساده بود، با بخاری نفتی، دیوارهای سرد، اما دل‌هایی گرم. در زمستان‌هایی که صبح زود، خودم را به کلاس می‌رساندم، می‌دیدم که شاگردانم پیش از من آمده‌اند. روی نیمکت‌های چوبی نشسته‌اند و دفترهای کوچک‌شان را محکم در آغوش گرفته‌اند. وقتی سلام می‌کردند، نه فقط صدایشان، بلکه تمام جان‌شان به کلاس می‌آمد و من یاد گرفتم، معلمی یعنی آمدن، حتی وقتی همه چیز سخت است.

در برخی از این روستاها، تنها معلم بودم. هم آموزگار بودم، هم پرستار بچه‌ها، هم شنونده درد دل مادران‌شان. گاهی خودم کتاب‌هایشان را تهیه می کردم. گاهی حتی برای آوردن بخاری سالم، با مسئولان شهرستان چانه می‌زدم. اما با این‌همه، هیچ‌وقت احساس خستگی نکردم. آن‌چه در نگاه شاگردانم بود، به من توان ادامه می‌داد. نگاه‌هایی که فقط سواد نمی‌خواست، عشق می‌خواست، باور می‌خواست، پناه می‌خواست.

و در شهرها، ماجرا شکل دیگری داشت. دغدغه‌ها فرق می‌کرد، ولی باز هم بچه‌ها، همان بچه‌ها بودند. همه با همان قلبِ یک‌رنگِ کودکی. در هر جا، گوشه‌ای از وجودم جا ماند. نام‌هایی که هنوز هم وقتی بر زبان می‌آورم، دلم می‌لرزد: زهرا، امیرحسین، آیناز، علی… بچه‌هایی که بزرگ شده‌اند، و شاید حالا خودشان معلم‌اند، یا در شغلی دیگر، اما هنوز در خاطره‌ی من کودک‌اند؛ همان‌طور که من برایشان هنوز هم «خانم معلم» هستم.

خاطرات تلخی هم هست. کودکانی که ترک تحصیل کردند. شاگردی که وسط سال به خاطر شغل پدرش از کلاس با چشمان گریان رفت، دختر بچه ای که بیمار بود و با چهره ای رنجور، به مدرسه می آمد. کودکانی که تک سرپرست یا بدون سرپرست بودند اما مدرسه می آمدند و زندگی برایشان هنوز در جریان بود.

اما شاید این ما هستیم که هنگام حضور در کنار آنها، باید یاد بگیریم که دوباره برگردیم به دوران پر از صفای کودکی. برگردیم به زمانی که زندگی هایمان ساده و شیرین بود. دغدغه هایمان در همان لحظات بودند و غم هایمان با یک خنده ی کودکانه و با دورهمی های هم سالان مان، تمام می شدند و جایشان را به بازی و هیاهو می دادند.

و چه شیرین بوده‌اند لحظه‌هایی که برایم جشن گرفتند، با همان بادکنک‌های ساده، نقاشی‌های کودکانه، گل‌هایی که از باغچه‌ی خانه‌شان چیده بودند، و نامه‌هایی که هنوز در صندوقچه‌ی دلم نگه‌ داشته‌ام. هیچ هدیه‌ای در این جهان، به اندازه‌ی آن لبخندها، آن اشتیاق‌ها، آن دستان کوچک، برایم عزیز نبوده‌اند.

امسال، بیستمین روز معلمم را در کنار بچه‌ها جشن گرفتم. کلاس همچون همیشه پر از شور بود. نشستم، نگاهشان کردم، و در دل گفتم: «خدایا، چه موهبتی بالاتر از این؟» من در میان این بچه‌ها، زنده‌ام. کودک درونم هنوز با آن‌ها می‌دود، می‌خندد، شوق یاد گرفتن دارد.

امروز، دیگر فقط معلم نیستم؛ من روایتگر نسلی هستم. صدای جا مانده‌ی روستاها. دلی که تکه‌تکه‌اش در دل صدها کودک مانده. هنوز وقتی صدای زنگ مدرسه را می‌شنوم، قلبم تندتر می‌زند. هنوز بوی کتاب نو، بوی گچ و تخته، مرا سر ذوق می‌آورد.

به همه‌ی کودکانی که روزی شاگردم بوده‌اند – چه آن‌هایی که می‌شناسم، چه آن‌هایی که شاید دیگر هرگز نبینم‌شان – از دل می‌گویم: شما زندگی من بودید. شما معنا و دلیل زیستنم بودید. و آرزو دارم روزی در آغوش صلح، عشق و دانایی، همگی‌تان بدرخشید.

روز معلم مبارک… به همه‌ی ما که با عشق، ساختیم و با عشق، مانده‌ایم.

 

 

 

منبع خبر ( نویسنده ) است و پویا روز در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 22651 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره  09120720761  پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پویا روز مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط پویا روز در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید