شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | 2025-07-19
تبلیغات
تبلیغات
کد خبر: 25167 |
تاریخ انتشار : ۱۴ تیر ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۱ | ارسال توسط :
3 بازدید
۰
می پسندم
ارسال به دوستان
پ

تهران- داستان آب و عطش، هر روز دل‌های دلدادگان معرفت و عشق حسینی را می‌سوزاند، چه رسد به روزهای تاسوعا و عاشورا و «میرزا محمد سلگی» یکی از همان تشنگانی بود که در هشت سال دفاع مقدس به حضرت عباس(ع) اقتدا کرد و شد فرمانده گردان حضرت اباالفضل.

به گزارش پویاروز و به نقل از ایرنا، شاید این شعر شجاع الدین ابراهیمی را بارها و بارها با صدای به یادماندنی صادق آهنگران شنیده اید که «سرزمین نینوا یادش بخیر؛ کربلای جبهه‌ها یادش بخیر» و حالا که روز عاشورای حسینی است، مروری بر عاشورای جبهه ها داریم که رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، الگوی خود را امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل(ع) قرار دادند و درس شجاعت و شهادت را در مکتب حسینی آموختند.

اگرچه کتاب های فراوانی در این زمینه توسط نویسندگان حوزه دفاع مقدس و ادبیات پایداری نوشته شده ولی در این یادداشت فقط به یکی از نقاط مشترک کربلای حسینی و جبهه های جنگ اشاره می کنیم و آن داستان آب و عطش است؛ درسی که حضرت اباالفضل به همه آزادگان و جوانمردان داد. یکی از این رزمندگان که امروز جای خالی او بیشتر احساس می شود، جانباز شهید میرزامحمد سلگی است؛ فرمانده ای که خاطراتش از کودکی تا روزهای پایانی دفاع مقدس به قلم زیبای حمید حسام در کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» دل‌های عاشقان جبهه ها را تا کربلای ایران همراهی می‌کند.

این کتاب از معدود آثاری است که رهبر انقلاب اینگونه در تقریظی از آن تعریف کردند «در میان کتاب های خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین‌ها است. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شده‌اند.» حسام در مقدمه این کتاب ۳۸۲ صفحه‌ای که توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس منتشر شده، نوشت: «آب، هرگز نمی میرد» روشی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابالفضل(ع) و چهار فرمانده لشکر ۳۲ انصار الحسین(ع) به سامان رسیده است.

او معتقد است این روش برای دست یافتن به روایتی جامع و متواتر و کامل از خاطرات بوده است؛ با این حال اذعان می کند با وجود این تلاش جمعی، به باطن کربلا یا همان «سر مگوی حاج میرزا» نرسیده‌است که آن حقیقت بزرگ نه از طریق واژه ها و بیان خاطرات که فقط با زبان زخم ها و تیر و ترکش هایی که بر سر و سینه و دست و دو پای قطع شده حاج میرزا نشسته، روایت می شود. (صفحه ۸)

حسام افزود: چراغ دل حاج میرزا با یاد و نام حضرت ابالفضل(ع) روشن بود. ما هم فتیله این چراغ را بالا کشیدیم تا دلش نرم شد و مجلس ما گرم؛ مجلسی که ۲۰ ماه به طول انجامید و هرگاه به نام مبارک ابالفضل و ذکر آب و یاد شهدا می رسیدیم، مجلس، روضه می شد و هر جا رشته کلام به زخم های مکررش می رسید، به جای خاطره، اشک تحویلمان می داد.

نویسنده در معرفی این فرمانده گردان حضرت اباالفضل نوشت: سردار میرزامحمد سلگی فرمانده‌ شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین (ع) کرده‌اند. او از تبار انصارالحسین (ع) است و حاضر نیست سرمایه‌ گمنامی را در این دنیا با هیچ قیمت معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی حدیث نفس می‌داند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در هشت سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت یوم تبلی السرائر گذاشت.(صفحه ۷)

داستان آب و عطش در جای جای این کتاب موج می زند؛ از فصل سوم بگیرید که به نام «زیر علم عباس» است تا فصل چهارم که به «گردان سقاها» نامیده شده یا فصل نهم که «ما گردان اباالفضلیم».

پدر مشک
حاج میرزا سلگی، به یادماندنی قصه کودکی خود را اینگونه نقل می کند: شش ساله بودم. در زمستانی سرد، همه اعضای خانواده دورتادور کرسی نشسته بودیم. کاکه (پدر) این دفعه مثل معلمی قصه گو با زبانی شیرین و به قدر فهم کودکانه ما از ۱۴ معصوم سخن ها گفت. این جمله اش از خاطرم پاک نمی شود که می گفت «حضرت عباس، فرزند امام علی، نه امام بود و نه معصوم ولی پیش خدا مقام و مرتبه ای مثل ائمه معصومین داشت.» در عوالم کودکی ام، شوقی برای شنیدن قصه حضرت عباس در درونم جوشید. پرسیدم «عباس بُوای کی بید؟» (عباس پدر چه کسی بود؟) کاکه جوابی داد که نه من و نه هیچ کدام از فرزندانش نفهمیدیم که منظور او چیست. او که تا اینجا، از نام ها و نسبت ها صحبت می کرد، در جوابم گفت «عباس بُوای مشک بید».

او از نگاه پرسان و متعجب ما فهمید که باید درباره پدر مشک بیشتر توضیح بدهد. به یادماندنی ترین قصه کودکی ام قصه اسب سواری شجاع و تنها بود که از میان نخلستان، صف لشکر را می شکافد و به فرات می رسد و مشک را پر از آب می کند و هنگام برگشت، با چشمانی تیرخورده و دستانی قلم شده، مشک را مثل طفل عزیزی در میان می گیرد تا تیر به آن نخورد و آب را به خیمه ها برساند. این قصه، من را شیفته نام و مرام اباالفضل العباس کرد؛ شیفته «اباالقربه»(پدر مشک). (صفحه ۱۴)

معرفت آمیخته با عشق
سلگی که در کودکی شیفته نام و مرام حضرت عباس بود، در نوجوانی اینگونه عاشق ادب اباالفضل شد: بر خلاف کودکی ام، فقط محو شجاعت اباالفضل نبودم. وقتی کاکه روضه فرات و تشنگی و مشک آب و دست قلم شده سقا را می خواند، من لذت دینداری را در مرام و ادب اباالفضل العباس می دیدم. نوعی معرفت آمیخته با عشق و محبت نسبت به اباالفضل در وجودم شعله ور شده بود. ظهر عاشورا با جوانان روستا پشت دسته سقاها رجز حضرت عباس در کربلا را می خواندیم «والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی؛ به خدا قسم اگر دست راستم را هم قطع کنید تا ابد از دینم حمایت خواهم کرد». (صفحه ۱۹)

قمقمه های خالی
با این فرمانده دوران دفاع مقدس به جبهه می رویم؛ زمانی که به رزمندگان آموزش می داد و آنجا نیز به یاد تشنگی روز عاشورا از حضرت عباس سخن می گفت: در زمان آموزش، گردان را به راهپیمایی های ۵۰ تا ۶۰ کیلومتری می بردیم. وقتی می شنیدیم که عده ای از نیروها در طول مسیر، قطره ای آب نمی نوشند یا اصلا با قمقمه های خالی می آیند، بچه ها را شبانه جمع می کردم و از قمر بنی هاشم و وفای او به سیدالشهدا(ع) می گفتم و از آب نخوردن او و ولایت پذیری اش.

گاهی سخنانم به سمت روضه می رفت و مداح گردان همه را به عمق نخلستان های حاشیه فرات می برد. گاهی لابه‌لای روضه به حضرت اباالفضل متوسل می شدم که «آقا! تا شما بودید، غم به چهره امام حسین ننشست (برگرفته از دعای یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین) کمکمان کن به تکلیفمان، آنگونه که امام فرموده، عمل کنیم و از انجام این عملیات دشوار سربلند بیرون بیائیم و نگذاریم غبار غم بر چهره امام خمینی بنشینید». صفحه ۷۱

مسیر چند کیلومتری دشت ذهاب را در گرمای ۵۰ درجه تا بشگان رفتیم و دوباره مسیر حرکت گردان را با کمک بچه های اطلاعات عملیات بررسی نهایی کردیم. وقت برگشتن، گلوهایمان تا ته سینه از تشنگی می سوخت و لب ها خشک و ترکیده بود اما یک نفر دست به قمقمه نمی برد؛ فقط به تاسی از مرام حضرت اباالفضل. احمد کرمعلی از مسئولان گردان می گوید «تمرین آب نخوردن را از مانورها و تمرین های چند کیلومتری در دالاهو آغاز کرده بودیم. گاهی در مسیر به چشمه های زلال و خنک می رسیدیم اما حتی یک نفر لب به آب نمی زد». (صفحه ۷۳)

سلگی حتی زمانی که مجروح شده و خون فراوانی از او رفته بود، حتی حاضر نبود به آب فکر کند و زمانی که لحظه ای غفلت کرد، از خودش بدش آمده بود: ساعت ۱۱ صبح بی حالی و ضعف چنان بر من مستولی شد که قادر نبودم روی پایم بایستم. به علت خونریزی، نمی توانستم آب بخورم. تا ته سینه ام از تشنگی می سوخت. چشمم به قمقمه یکی از نیروها که کنارم بود، افتاد. از خودم بدم آمد که به آب فکر کرده بودم. (صفحه ۱۱۱)

گردان تشنگی
او بارها با افتخار از گردان حضرت اباالفضل نام می برد: به یاد آوردم که صبح قبل از شروع پاتک اول، حاج ابوالقاسم وحید، معاون یکی از گروهان ها چگونه از تشنگی شهید شد. به بهیار گفتم «گردان حضرت اباالفضل یعنی گردان عطش، گردان تشنگی و گردان سقاهایی مثل شیخ که تشنه شهید شدند» و باز بی هوش شدم. (صفحه ۱۱۲)

داستانی را از زبان رضا زرگری بشنویم که می گفت: در گرمای تابستان جزیره (فاو) داخل سنگر فرماندهی گردان، کنار حاج میرزا عرق می ریختیم که محمدحسین محجوب از گردان حضرت اباالفضل سرزده وارد سنگر شد و بی مقدمه گفت که بچه ها در کمین از گرما هلاک می شوند و اصرار داشت برای رزمندگان خط مقدم یخ ببرد ولی وقتی با مخالفت فرمانده روبرو شد، گفت «در گردان اباالفضل، سمت سقایی و نوکری بالاترین منصب است. من نمی توانم اینجا بمانم و بچه ها آن جلو از تشنگی بمیرند. خدا شاهد است این حرف او صحنه سقایی حضرت اباالفضل در نهر علقمه و تشنگی اطفال در خیمه ها را برای من تداعی کرد و آن چنان روی من اثر گذاشت که گفتم برو. (صفحه ۱۲۸)

داستان قمقمه های خالی را شنیده بودیم ولی رضا قیاسی که شاهد خطبه عارفانه سلگی در قبل از عملیات بود، اینگونه روایت می کند: پس از سخنان آتشین عاشورایی حاج میرزا، حسین خویشوند به هفت نفر گفت «بیائید به حرمت نام اباالفضل، تا اینجا هستیم آب نخوریم.» از آن هفت نفر، سه نفر در روزهای بعد به شهادت رسیدند. این موج آب نخوردن از خویشوند آغاز شد و به بقیه رسید. (صفحه ۲۰۹)

کنار رودخانه فرات
خسرو کیانی از بسیجیان گردان و یکی از شاهدان خطبه های آتشین سلگی نیز اینگونه بیان می کند: حاج میرزا طبق معمول در شب سخن گفت ولی این بار متفاوت با همیشه. او همه را به عمق تاریخ برد. ما ذره ای فاصله بین خود و حضرت اباالفضل احساس نمی کردیم. انگار که گذشته برگشته و قرار است در رکاب حضرت، در کنار نخلستان های فرات بجنگیم؛ جایی که حاج میرزا گفت قرار است در آن بجنگیم، کنار رودخانه فرات بود. (صفحه ۱۵۴)

باب الحسین
در میان این از خودگذشتگی و ایثار، به یک درس از حاج میرزا اشاره می کنیم که دنیایی از معرفت در آن نهفته است؛ اگرچه این درس در قالب شوخی بیان شده ولی حاج مهدی کیانی فرمانده تیپ ۳۲ انصارالحسین اینگونه روایت می کند: محیط جنگ با همه خشکی و زمختی گاهی نرم و حتی آمیخته به طنز و شوخی می شد. این شوخ طبعی ها حد و حریم داشت و حتی ریشه های اعتقادی.

وی افزود: گاهی به حاج میرزا سلگی می گفتم «علت چیست که شما لرها حضرت اباالفضل را بیشتر از ائمه قبول دارید؟» حاج میرزا کم نمی آورد و جوابی زیرکانه می داد که «علتش همان است که خودت می دانی.» پشت این پاسخ نمکین، حقیقتی ژرف و اعتقادی بود. حریم ائمه معصومین به ویژه امام حسین(ع) حریمی دست نایافتنی است ولی حضرت اباالفضل باب الحسین است و برای ورود به آستانه سیدالشهدا باید از این در وارد شد. این عشق ورزیدن به حضرت اباالفضل به ظاهر این شبهه را ایجاد می کند که لرها به ایشان بیشتر از امام حسین و ائمه معصومین ارادت دارند و همین نکته ظریف، زمینه شوخی های سالم و نشاط آوری را فراهم می کرد. (صفحه ۱۷۶)

گردان اباالفضل، همان شده بود که همه آرزویش را داشتند و اسم این گردان برازنده بچه های نهاوند بود؛ از فرمانده گردان تا ارکان و حتی نیروهایش برای این نام کم فروشی نکردند. چرا که از ۸۵۰ شهید نهاوند، ۴۵۰ شهید زیر علم گردان اباالفضل جنگیده بودند. (صفحه ۳۷۵)

تو کجا و بیرق عباس کجا!
سلگی در بیان یکی از خاطراتش اینگونه به خود نهیب می زند که او کجا و حضرت عباس کجا و می گوید: فرمانده لشکر برای حفظ تنگه احد (جاده فاو ام القصر) چشم امیدش تنها به گردان حضرت اباالفضل بود و این، مسئولیت من و نیروهایم را صدچندان می کرد. وقتی به عمق تاریخ رفتم و خودم را در کسوت علمداری و منصب اباالفضل دیدم، از شیطان درون به خدا پناه بردم و خودم را سرزنش کردم و با خود گفتم «کُر (پسر) شیخ علی محمد دهقان آبادی! تو کجا و عَلَم و بیرق عباس بن علی کجا؟ مبادا از این که نام اباالفضل بر پیشانی گردان تو خورده، خودت را در کفه قیاس با مقام اعلای اباالفضل ببینی». (صفحه ۱۹۸)

شوق یا شرم فرماندهی گردان؟
وی که هر بار از جبهه به شهر می آمد، به دیدار خانواده شهدا و مجروحان می رفت و درباره یکی از این دیدارها می گوید: وقتی از منزل شهید امیدی بیرون آمدیم، پدر شهیدی جلوی مرا گرفت و پرسید «مگر گردان سقاها نبودند که پسر من در جزیره مجنون از تشنگی شهید شود؟» پیرمرد قدخمیده و عصا به دستی بود که از زبان دیگران شنیده بود که بیشتر شهدا در جزیره مجنون از تشنگی به شهادت رسیده اند. پاسخی نداشتم. از این که مردم پشت جبهه، گردان حضرت اباالفضل را در کسوت سقایی می دیدند، شوق و شرم تمام وجودم را گرفت و دست لرزان پیرمردم را بوسیدم. (صفحه ۲۵۰)

سلام بر نخستین شهید گردان
این فرمانده جبه های جنگ از علی علیمرادپور به عنوان نخستین شهید گردان حضرت اباالفضل یاد می کند و می گوید: وقتی او از پشت خاکریز بلند شد که موشک آرپی جی را به سمت تانک ها رها کند، تیری به سرش خورد و پشت خاکریز غلتید و وقتی بالای سرش رفتم، به یاد آوردم که از خدا خواسته بود اولین شهید گردان حضرت اباالفضل باشد. (صفحه ۲۰۴)

سرانجام این سردار جانباز و فاتح عملیات مرصاد در ۱۴ فروردین سال ۹۹ به دوستان و همرزمان شهیدش پیوست و رهبر انقلاب در پیامی نوشتند: این مجاهد فداکار در دوره پس از پایان دفاع مقدس نیز با تحمل رنج جسمانی، مجاهدت در راه خدا را ادامه داد تا به لقاء الله پیوست.

در پایان ذکر مصیبتی از زبان این شهید نقل می کنیم که در یکی از عملیات ها برای رزمندگان بیان کرد: امروز و این روزها، همان روزهایی است که عمری حسرتش را می خوردیم و برای رسیدنش «یا لیتنا کنا معکم» می گفتیم. عمری برای فاطمه اشک ریخته ایم. فراموش نکرده ایم که الگوی گردان حضرت اباالفضل، قمر بنی هاشم است که تیر به تن و چشمش نشست؛ دستانش یکی یکی قطع شدند؛ عمود آهنین بر فرقش فرود آمد ولی مشک را به دندان گرفت تا به خیمه ها آب برساند. ای انصارالحسین! امروز روز یاری حسین زمان است. اگر پای ما در این میان بلغزد، دشمن تا فاو خواهد آمد و پا روی پیکر شهدای ما خواهد گذاشت و نه با اسب که با تانک بر بدن های قطعه قطعه شهیدانمان خواهد تاخت». صفحه ۲۰۹)

 

 

 

منبع خبر ( ایرنا ) است و پویا روز در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 25167 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره  09120720761  پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پویا روز مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط پویا روز در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید